فلسفه نجات و اشاره به فرد منجی تقریبا در تمام ادیان آمده است. حال درهر کدام به گونه ای به توصیف و ذکر نام او پرداخته شده . پس با نگاهی جهانی به این موضوع این بار بخوانید یکی از اشعار زیبای حکیم الهی قمشه ای را در توصیف آن شخصی که روزی خواهد آمد...
ای شاهد جان بازآ در غیب جهان کم زن
نقش رخ زیبا را بر پرده عالم زن
اوضاع جهان بنگر در هم شده چون زلفت
در نظم جهان دستی بر طره پرخم زن
چون دلبر آفاقی مشکن صف دل ها را
چون کعبه عشاقی حرفی ز صفا هم زن...
ای کعبه من روی تو وی قبله من سوی تو
کارم براه کـوی تو سعی و صــفا و هــروله
در راهت ای ماه حرم از شوق سر سازم قدم
خــار مغیلان گــر کند پــای دلم پر آبـله
چون نالم از عشقت شبی با آه یا رب یا ربی
از خاک خیــزد فغان افتد بگردون زلـزله
ای حاجیان ای حاجیان در کعبه و دیر مغان
جوئید کوی دلستان از عاشقــان یک دله
گر عاشقی بی سیم و زر در راه او شام و سحر
ز آه دل و خون جگر برگیر زاد و راحلــه
خواهم دلی مست خدا آزاد از نفس و هوا
از دام این عــالم رها و زغیر عشــق حق یله
بشکن بت و قدوس زن تکبیر بر ناقوس زن
گامــی براه دوست زن خــوش با دَرای قافله
زان زلف پرچین و شکن جانا خمی برهم مزن
کانـــجا دل شـیر فلک دارد بگــردن سلسله
افروخت ماهی مهربان خوشتر زخورشید جهان
کــز شور و وجد عاشــقان افلاک دارد غلغله
گفـتم الـــهی در غزل مدحی ز سلــطان ازل
کان شه به چشم مرحمت بنوازد و بخشد صله
فخرالدین اسعد گرگانی شاعر داستانگوی ایرانی نیمهٔ نخست سده پنجم هجری است. ولادت او با توجه به قرائن موجود باید در آغاز قرن پنجم هجری در جرجان(گرگان) بوده باشد . وفات فخرالدین اسعد بعد از سال ۴۴۶ و گویا در اواخر عهد طغرل سلجوقی اتفاق افتادهاست.
وی از داستان سرایان بزرگ ایران است و معتزلی مذهب بودهاست. او همزمان با سلطان ابوطالب طغرل (۴۲۹-۴۵۵) میزیستهاست. او در فتح اصفهان با طغرل همراه بوده و بعد از آنکه سلطان از اصفهان به قصد تسخیر همدان خارج شد، فخرالدین اسعد با وی به همدان نرفت و با عمید ابوالفتح مظفر نیشابوری حاکم اصفهان در آن شهر ماند و تا ز مستان سال ۴۴۳ را در آن شهر به سربرد. گفتگوهای او با امیر ابوالفتح مظفر به نظم داستان ویس و رامین توسط او انجامید...
نعمان بن ابیعبدالله معروف به (ابوحنیفه) مورخ شیعه که نباید او را با ابوحنیفههای دیگر و بخصوص (ابوحنیفه دینوری) اشتباه کرد میگوید ایرانیان که در شب دهم محرم خود را به حسین (ع) رسانیدند بیست و پنج نفر بودند. اوکه در سال 363 هجری قمری در کشور مصر زندگی را بدرود گفت . (مجلسی) در کتاب (بحارالانوار) مینویسد که نعمان بن ابیعبدالله معروف به ابوحنیفه شیعه دوازده امامی بوده اما برای تقیه خود را اسماعیلی و شیعه هفت امامی معرفی میکرده است. یکی دیگر از مورخین شیعه که گفته عدهای از ایرانیان در شب دهم محرم سال شصت و یکم هجری خود را به حسین (ع) رسانیدند و روز بعد، به حمایت او، وارد جنگ شدند و به قتل رسیدند (قاضی سعد الدین ابوالقاسم عبدالعزیز) معروف به ابنبراج است .
ادامه مطلب ...
شکسپیربه همان درجه که سعدی ، حافظ و فردوسی مظهر تفکر و زبان ادبیات و ایرانی هستند و گفته های آنان زبانزد خاص و عام است ، شکسپیر هم در تمدن انگلستان مقامی بسیار ارجمند دارد که شواهد آن در تشکیل انجمن های مخصوص برای قرائت نمایشنامه های او، دسته های سیار یا ثابت هنر پیشگان حرفه ای یا تفننی به نام "گروه شکسپیر" و همچنین تصاویر و مجسمه های متعدد از او و بازیگران نمایشنامه های او، نامگذاری خیابانها ، خانه ها و حتی میکده ها به نام او کاملاً مشهود و محقق است . حتی جملات و گفته های او به صورت کلمات قصار و ضرب المثل در گفتگوهای روزمره به گوش می رسد ، بدون این که گوینده یا شنونده از منبع حقیقی آن آگاه باشد...
پرویز خرسند نثرنویس و شاعر نوسرای انقلابی ایران است که در مشهد به کانون نشر حقایق (کانون استاد محمد تقی شریعتی ) رفت و آمد داشت. وی در سال ۴۱ تحت تعقیب قرار گرفت و به یک روستا گریخت. در آنجا دو کتاب آنجا که حق پیروز است (تاریخ مقدمه آقای حکیمی، مهر ۱۳۴۱) و مرثیهای که ناسروده ماند (تاریخ مقدمه ۱۳۴۹، و می گوید دکتر شریعتی آن را پیش از چاپ خوانده و اصلاح کرده است) را نوشت که استاد شریعتی وحکیمی برای اولی مقدمه نوشتند. با این دو کتاب نامش بر سرزبانها افتاد. وی به دانشگاه رفت و ازدواج کرد...
ادامه مطلب ...
بیهقی
بیهقی به سال 385 ه. ق در ده حارث آباد بیهق(سبزوار قدیم) کودکی به جهان آمد که نامش را ابوالفضل محمد نهادند. پدر که حسین نامیده میشد، کودک را به سالهای نخستین در قصبه بیهق و سپس، در شهر نیشابور به دانشاندوزی گماشت. ابوالفضل که از دریافت و هوشمندی ویژهای برخوردار بود و به کار نویسندگی عشق میورزید، در جوانی از نشابور به غزنین رفته (حدود 412 هـ.ق)، جذب کار دیوانی گردید و با شایستگی و استعدادی که داشت به زودی به دستیاری خواجه ابونصر مشکان گزیده شد که صاحب دیوان رسالت محمود غزنوی بود و خود از دبیران نامآور روزگار. این استاد تا هنگام مرگ لحظهای بیهقی را از خود جدا نساخت و چندان گرامی و نزدیکش میداشت که حتی نهفتهترین اسرار دستگاه غزنویان را نیز با وی در میان مینهاد، و این خود بعدها کارمایه گرانبهایی برای تاریخ بیهقی گردید، چنانکه رویدادهایی را که خود شاهد و ناظر نبوده از قول استاد فرزانه خویش نقل کرده که پیوسته «در میان کار» بوده است و در درستی و خرد بیهمتا...