نعمان بن ابیعبدالله معروف به (ابوحنیفه) مورخ شیعه که نباید او را با ابوحنیفههای دیگر و بخصوص (ابوحنیفه دینوری) اشتباه کرد میگوید ایرانیان که در شب دهم محرم خود را به حسین (ع) رسانیدند بیست و پنج نفر بودند. اوکه در سال 363 هجری قمری در کشور مصر زندگی را بدرود گفت . (مجلسی) در کتاب (بحارالانوار) مینویسد که نعمان بن ابیعبدالله معروف به ابوحنیفه شیعه دوازده امامی بوده اما برای تقیه خود را اسماعیلی و شیعه هفت امامی معرفی میکرده است. یکی دیگر از مورخین شیعه که گفته عدهای از ایرانیان در شب دهم محرم سال شصت و یکم هجری خود را به حسین (ع) رسانیدند و روز بعد، به حمایت او، وارد جنگ شدند و به قتل رسیدند (قاضی سعد الدین ابوالقاسم عبدالعزیز) معروف به ابنبراج است .
نعمان بن ابیعبدالله معروف به (ابوحنیفه) مورخ شیعه که نباید او را با ابوحنیفههای دیگر و بخصوص (ابوحنیفه دینوری) اشتباه کرد میگوید ایرانیان که در شب دهم محرم خود را به حسین (ع) رسانیدند بیست و پنج نفر بودند. اوکه در سال 363 هجری قمری در کشور مصر زندگی را بدرود گفت . (مجلسی) در کتاب (بحارالانوار) مینویسد که نعمان بن ابیعبدالله معروف به ابوحنیفه شیعه دوازده امامی بوده اما برای تقیه خود را اسماعیلی و شیعه هفت امامی معرفی میکرده است. یکی دیگر از مورخین شیعه که گفته عدهای از ایرانیان در شب دهم محرم سال شصت و یکم هجری خود را به حسین (ع) رسانیدند و روز بعد، به حمایت او، وارد جنگ شدند و به قتل رسیدند (قاضی سعد الدین ابوالقاسم عبدالعزیز) معروف به ابنبراج است .
او میگوید شماره ایرانیانی که در شب دهم محرم خود را به حسین رسانیدند و روز بعد، در جنگ کشته شدند بیست نفر بود ابنبراج در مصر متولد شد و دارای مذهب شیعه بود و بعد از چندی به شام (سوریه) رفت و قاضی شهر ترابلس گردید .او در سال 481 هجری قمری در طرابلس شام زندگی را بدرود گفت. دیگر از مورخینی که گفتهاند که در شب دهم محرم سال شصت و یکم عدهای توانستند خود را به حسین (ع) برسانند و روز بعد، به حمایت وی بجنگند و کشته شوند ابوالقاسم عبدالواحد بن علی بن عمران اسدی معروف به (ابنبرهان) است که در سال 456 هجری زندگی را بدرود گفت. این مورخ، صحبت از ایرانیان نمیکند ولی می گوید که در شب دهم محرم عدهای از مردان کوفه که شماره آنها را از بیست تا سی نفر گفتهاند برای حمایت از حسین (ع) به او ملحق شدند و روز بعد، با دشمنان جنگیدند و به قتل رسیدند. ابنبرهان نوشته است که فرمانده یا رهبر مردانی که در آن شب توانستند خود را به حسین برسانند و از او حمایت کنند، (برویج) بوده است و این اسم، معرب کلمه (پرویز) فارسی است و حتی به موجب گفته ابنبرهان هم به نظر میرسد آنهائی که در آن شب توانستند خود را به حسین (ع) برسانند ایرانی بودند. ابوعلی سیمجور که تاریخ خود را در نیمه اول قرن پنجم هجری نوشته و به نظر میرسد بر تمام ماخذهائی که تا آن موقع راجع به تاریخ وقایع دودمان پیغمبر اسلام (ص) بوده دست داشته و توانسته از آنها استفاده کند، او میگوید که عدهای از ایرانیان مقیم کوفه بعد از این که اطلاع حاصل کردند که حسین (ع) به کوفه نزدیک شده ولی حاکم عراقین مانع از این گردیده که وی وارد کوفه گردد تصمیم گرفتند که خود را به حسین برسانند و بگویند که آماده هستند از او پیروی نمایند. آنها از کوفه خارج شدند و به قادسیه (واقع در مغرب کوفه) رفتند و در آن جا اطلاع حاصل کردند که حسین (ع) راه شمال را پیش گرفته است. طرفداران حسین (ع) کاروان او را تعقیب کردند تا این که به کربلا رسیدند و در آن جا به اردوگاه عمر به سعد برخوردند. آنها که راه را مسدود دیدند در صدد برآمدند که اردوگاه را دور بزند اما به هر طرف که رفتند به اردوگاه سربازان برخوردند و نمیتوانستند که خود را به حسین برسانند. کسی که نسبت به آنها سمت برتری داشت و دیگران از وی گوش شنوا داشتند گفت ما برای این که خود را به حسین برسانیم باید این طور جلوه بدهیم که آمدهایم به سپاه عمر بن سعد ملحق شویم و وقتی به آن سپاه ملحق شدیم کسی جلوی ما را نخواهد گرفت و خواهیم توانست که خود را به حسین برسانیم و به این ترتیب آنها توانستند وارد سپاه عمر بن سعد شوند و چون سربازان، آنها را از خود دانستند و تصور کردند آمدهاند تا با کسی که بر خلیفه خروج کرده بجنگند، از آنها ممانعت نکردند و آنان توانستند خود را به حسین برسانند و رهبر آنها به حسین گفت ما آمدهایم که به دعوت تو پاسخ مثبت بدهیم.
حسین گفت شما چگونه توانستید خود را به این جا برسانید آنها جواب دادند که چگونه خود را از طرفداران عمر بن سعد معرفی کردند و سربازان، آنان را آزادگذاشتند که به هر جا که میخواهند بروند و پس از این که سربازان خوابیدند آنان به راه افتادند و خود را به کاروان او رسانیدند. حسین به آنها گفت آیا میدانید عمر بن سعد فقط تا فردا صبح به من برای متارکه جنگ مهلت داده و بامداد فردا به من حمله خواهد کرد. ایرانیان گفتند که ما از این موضوع اطلاع نداریم. حسین (ع) گفت پس بدانید که من و کسانی که نسبت به من وفادار ماندهاند فردا به قتل خواهیم رسید و شما از راهی که آمدهاید برگردید تا این که کشته نشوید .ایرانیان گفتند ما نزد تو نیامدهایم تا این که تو را ترک کنیم و فردا به حمایت تو خواهیم جنگید.حسین (ع) گفت ولی کشته خواهید شد. آنها گفتند کشته شدن در راه تو برای ما سعادت است. حسین (ع) گفت اگر شما با من بجنگید و کشته شوید در راه خدا کشته میشوید نه در راه من، زیرا من هم در راه خدا کشته خواهم شد.ایرانیان گفتند ما هم در راه خدا کشته میشویم.به این ترتیب سی مرد ایرانی (یا بیست و پنج یا بیست نفر) در کربلا ماندند و روز بعد در جنگ شرکت کردند و کشته شدند و ما نمیدانیم این سی نفر را که در شب دهم محرم سال شصت و یکم هجری به حسین (ع) ملحق شدند جزو عدهای بدانیم که در کتابهای تاریخ شماره آنها را (به طوری که گفته شد) از سیصد نفر تا هفتاد و دو نفر ذکر کردهاند یا این که این سی نفر غیر از آنها هستند.مورخینی که در نیمه اول قرن دوم هجری تاریخ سال شصت و یکم و وقایع آخرین روزهای زندگی حسین (ع) را نوشتهاند تعمد داشتند که نام ایرانیان ذکر نشود زیرا نیمه اول قرن دوم هجری، دوره خلافت آخرین خلفای بنیامیه و اولین خلفای بنیعباس بود و خلفای بنیعباس مردمی حق ناشناس به شمار میآمدند و با ایرانیان عداوت داشتند در صورتی که ایرانیان وسائل روی کار آمدن بنیعباس را فراهم کرده بودند.در تمام دوره بنیامیه، خلفای اموی، خونخوارترین سردار و درباری خود را مامور حکومت قسمتهای مختلف ایران میکردهاند برای این که کینهای شدید نسبت به ایرانیان داشتند .حکام خونخواری که بنیامیه برای حکومت قسمتهای مختلف ایران میگماشتند طوری سفاک بودند که در صفحات تاریخ شرق، چون مظهر خونریزی شناخته شدهاند از قبیل (حجاج بن یوسف) و (زید بن مهلب) و (مهلب بن ابیصفره) و (زیاد بن ابیه) و علی بن عیسی) و دیگران.بیم مورخین از بنیامیه، مانع از این بود که بتوانند در قرن دوم هجری تاریخ سال شصت و یکم و کشته شدن حسین (ع) را طوری بنویسند که چیزی از آن کاسته نشده باشد و به احتمال، بر اثر این بیم اسم ایرانیانی را که برای حمایت از حسین رفتند از قلم انداختند.
منبع:askdin.com