ادبی-تاریخی

در دایره قسمت ما نقطه تسلیمیم ******* لطف آن چه تو اندیشی حکم آن چه تو فرمایی

ادبی-تاریخی

در دایره قسمت ما نقطه تسلیمیم ******* لطف آن چه تو اندیشی حکم آن چه تو فرمایی

زبان پارسی را پاس بداریم


به دلیل تجاوز اعراب به ایران و به کارگیری زبان عربی درایران ، شوربختانه سالیان سال است کلمه های عربی وارد زبان پارسی شده است و گویش درست زبان پارسی به دست فراموشی سپرده شده است .

در زبان عربی چهارواژه ی: (پ ، گ ، ژ ، چ ) وجود ندارد. آن‌ها به جای این ۴ چهار واژه، از : (ف - ک – ز – ج) بهره می‌گیرند.


و اما: چون عرب‌ها نمی‌توانند «پ» را بر زبان رانند، بنابراین ما ایرانی‌ها، به کتاب ادبیات پارسی

می گوییم : کتاب ادبیات فارسی

به پیل می‌گوییم: فیل



به پلپل می‌گوییم: فلفل



به پهلویات باباطاهر می‌گوییم: فهلویات باباطاهر



به سپیدرود می‌گوییم: سفیدرود



به سپاهان می‌گوییم: اصفهان

ادامه در ادامه مطلب

به دلیل تجاوز اعراب به ایران و به کارگیری زبان عربی درایران ، شوربختانه سالیان سال است کلمه های عربی وارد زبان پارسی شده است و گویش درست زبان پارسی به دست فراموشی سپرده شده است .

در زبان عربی چهارواژه ی: (پ ، گ ، ژ ، چ ) وجود ندارد. آن‌ها به جای این ۴ چهار واژه، از : (ف - ک – ز – ج) بهره می‌گیرند.


و اما: چون عرب‌ها نمی‌توانند «پ» را بر زبان رانند، بنابراین ما ایرانی‌ها، به کتاب ادبیات پارسی

می گوییم : کتاب ادبیات فارسی
به پیل می‌گوییم: فیل



به پلپل می‌گوییم: فلفل



به پهلویات باباطاهر می‌گوییم: فهلویات باباطاهر



به سپیدرود می‌گوییم: سفیدرود



به سپاهان می‌گوییم: اصفهان


به پردیس می‌گوییم: فردوس



به پلاتون می‌گوییم: افلاطون



به تهماسپ می‌گوییم: تهماسب



به پارس می‌گوییم: فارس



به پساوند می‌گوییم: بساوند



به پارسی می‌گوییم: فارسی!


به پادافره می‌گوییم: مجازات،مکافات، تعزیر، جزا، تنبیه...



به پاداش هم می‌گوییم: جایزه



چون عرب‌ها نمی‌توانند «گ» را برزبان بیاورند، بنابراین ما ایرانی‌ها،



به گرگانی می‌گوییم: جرجانی



به بزرگمهر می‌گوییم: بوذرجمهر



به لشگری می‌گوییم: لشکری



به گرچک می‌گوییم: قرجک



به گاسپین می‌گوییم: قزوین!


به پاسارگاد هم می‌گوییم: تخت سلیمان‌نبی!چون عرب‌ها نمی‌توانند «چ» را برزبان بیاورند، ما ایرانی‌ها،



به چمکران می‌گوییم: جمکران



به چاچ‌رود می‌گوییم: جاجرود



به چزاندن می‌گوییم: جزاندن
چون عرب‌ها نمی‌توانند «ژ» را بیان کنند، ما ایرانی‌ها
به دژ می‌گوییم: سد دز

به کژ می‌گوییم: :کج



به مژ می‌گوییم: : مج



به کژآئین می‌گوییم: کج‌آئین



به کژدُم می‌گوییم : کج دم یا عقرب!


به لاژورد می‌گوییم: لاجورد
فردوسی فرماید:


به پیمان که در شهر هاماوران سپهبد دهد ساو و باژ گران



اما مابه باژ می‌گوییم: باج

فردوسی فرماید:

پیاده شد از اسپ و ژوپین به دست همی رفت شیدا به کردار مست

اما ما به اسپ می‌گوییم: اسب



به ژوپین می‌گوییم: زوبین

و چون در زبان پارسی واژه‌هائی مانند چرکابه، پس‌آب، گنداب... نداریم، نام این چیزها را گذاشته‌ایم فاضل‌آب،

چون مردمی سخندان هستیم و از نوادگان فردوسی،

به ویرانه می‌گوییم : خرابه



به ابریشم می‌گوییم: حریر



به یاران می‌گوییم : صحابه!


به ناشتا وچاشت بامدادی می‌گوییم : صبحانه یا سحری!


به چاشت شامگاهی می‌گوییم: عصرانه یا افطار!


به خوراک و خورش می‌گوییم: غذا و اغذیه و تغذیه ومغذی !



به آرامگاه می‌گوییم: مقبره



به گور می‌گوییم: قبر



به برادر می‌گوییم: اخوی



به پدر می‌گوییم: ابوی



و اکنون نمی‌دانیم برای این که بتوانیم زبان شیرین پارسی را دوباره بیاموزیم و بکار بندیم، باید از کجا آغاز کنیم؟!هنر نزد ایرانیان است و بس! از جمله هنر سخن گفتن! شاعر هم گفته است: تا مرد سخن نگفته باشد، عیب و هنرش نهفته باشد! بنابراین،چون ما ایرانیان در زبان پارسی واژه‌ی گرمابه نداریم به آن می‌گوئیم: حمام!چون در پارسی واژه‌های خجسته، فرخ و شادباش نداریم به جای «زاد روزت خجسته باد» می‌گوئیم: «تولدت مبارک» .
به خجسته می گوئیم : میمون

اگر دانش و «فضل» بیشتری بکار بندیم می‌گوییم: تولدت میمون و مبارک!!!


چون نمی‌توانیم بگوییم: «دوستانه» می گوئیم با حسن نیت!


چون نمی‌توانیم بگوییم «دشمنانه» می گوییم خصمانه یا با سوء نیت چون نمی‌توانیم بگوئیم

امیدوارم، می‌گوئیم : ان‌شاءالله



چون نمی‌توانیم بگوئیم آفرین، می‌گوئیم : بارک‌الله



چون نمی‌توانیم بگوئیم به نام و یاری ایزد،می‌گوییم: ماشاءالله



و چون نمی‌توانیم بگوئیم نادارها، بی‌چیزان، تنُک‌‌‌مایه‌گان، می‌گوئیم: مستضعفان، فقرا، مساکین!به خانه می‌گوییم: مسکن و به داروی درد می‌گوییم: مسکن

اما ،اگر در نوشته‌ای به چنین جمله‌ای برسیم میگوییم : مسکن خیلی گران است و نمی‌دانیم آیا

«دارو» گران است یا «خانه»؟



به «آرامش » می‌گوییم تسکین، سکون



به شهر هم می‌گوییم مدینه تا «قافیه» تنگ نیاید!ما ایرانیان، چون زبان نیاکانی خود را دوست داریم:


به جای درازا می گوییم: طول



به جای پهنا می‌گوییم: عرض



به ژرفا می‌گوییم: عمق



به بلندا می‌گوییم: ارتفاع



به سرنوشت می‌گوییم: تقدیر



به سرگذشت می‌گوییم: تاریخ



به خانه و سرای می‌گوییم : منزل و مأوا و مسکن



به ایرانیان کهن می گوییم: پارس


به عوعوی سگان هم می گوییم: پارس!

به پارس‌ها می‌گوییم: عجم!


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد