ادبی-تاریخی

در دایره قسمت ما نقطه تسلیمیم ******* لطف آن چه تو اندیشی حکم آن چه تو فرمایی

ادبی-تاریخی

در دایره قسمت ما نقطه تسلیمیم ******* لطف آن چه تو اندیشی حکم آن چه تو فرمایی

شعر عید نوروز و طبیعت


ساقیا ! آمدن عید مبارک بادت
وان مواعید که کردی مرواد از یادت

******************************
چند گویی که چو هنگام بهار آید
گل بیارید و بادام به بار آید

روی بستان را چون چهره ی دلبندان
از شکوفه رخ و از سبزه عذار آید

این چنین بیهوده ای نیز مگو با من
که مرا از سخن بیهوده عار آید

شصت بار آمد نوروز مرا مهمان
جز همان نیست اگر ششصد بار آید

هر که را شست ستمگر فلک آرایش
باغ آراسته او را به چه کار آید ؟

سوی من خواب و خیال است جمال او
گر به چشم تو همی نقش و نگار آید

" ناصرخسرو "

******************************

نوروز بزرگم بزن ای مطرب امروز
زیرا که بود نوبت نوروز به نوروز

کبکان دری غالیه در چشم کشیدند
سروان سهی عبقری سبز خریدند

بادام بنان مقنعه بر سر بدریدند
شاه اسپرمان چینی در زلف کشیدند

" منوچهری "

بقیه در ادامه مطلب


ساقیا ! آمدن عید مبارک بادت
وان مواعید که کردی مرواد از یادت

******************************
چند گویی که چو هنگام بهار آید
گل بیارید و بادام به بار آید

روی بستان را چون چهره ی دلبندان
از شکوفه رخ و از سبزه عذار آید

این چنین بیهوده ای نیز مگو با من
که مرا از سخن بیهوده عار آید

شصت بار آمد نوروز مرا مهمان
جز همان نیست اگر ششصد بار آید

هر که را شست ستمگر فلک آرایش
باغ آراسته او را به چه کار آید ؟

سوی من خواب و خیال است جمال او
گر به چشم تو همی نقش و نگار آید

" ناصرخسرو "

******************************

نوروز بزرگم بزن ای مطرب امروز
زیرا که بود نوبت نوروز به نوروز

کبکان دری غالیه در چشم کشیدند
سروان سهی عبقری سبز خریدند

بادام بنان مقنعه بر سر بدریدند
شاه اسپرمان چینی در زلف کشیدند

" منوچهری "

******************************
باز متواری روانِ عشق ، صحرائی شدند
باز سرپوشیدگانِ عقل ، سودائی شدند

باز مستوران جان و دل پدیدار آمدند
باز مهجوران آب و گِل تماشائی شدند

" سنایی "

******************************
یقین آنجاست آن جانان ، امیر چشمه حیوان
که باغ مرده شد زنده ، و جان بخشیدن اوتاند

******************************
باد آمد و بوی عنبر آورد
بادام ، شکوفه بر سر آورد

شاخ گل از اضطراب بلبل
با آن همه خار سر درآورد

" سعدی "

******************************
هست ایام عید و فصل بهار
جشن جمشید و گردش گلزار

" منوچهری دامغانی "

******************************
عید است و نو بهار و جهان را جوانیی
هر مرغ را به وصل گلی شادمانیی

" امیرشاهی سبزواری "

******************************
آمد بهار و یافت جهان اعتدال او
مرغ دل از نشاط برآورد سال نو

" طالب آملی "

******************************
طوفان گل و جوش بهار است ببینید
اکنون که جهان برسرکار است ببینید

این آینه هایی که نظر خیره نمایند
در دست کدام آینه دار است ببینید

" صائب تبریزی "

******************************
چو گشت از روی تو دلشاد نوروز
در گنج طرب بگشاد نوروز

" کمال الدین اسماعیل "

******************************
به جمشید برگوهر افشاندند
مرآن روز را روز تو خواندند

سرسال نو هرمز و فرو دین
برآسوده از رنج دل ، دل زکین

" فردوسی توسی "

******************************
نوروز بزرگم ، بزن ای مطرب ، امروز
زیرا که بود نوبت نوروز به نوروز

" منوچهری دامغانی "

******************************
نوروز که هرچمن ، دل افروز بود
نقش گل و خار عبرت آموز بود

گر جامه به جان ز معرفت نو گردد
هرروز به دل "نشاط نوروز" بود

" شکیب اصفهانی "

******************************
تا هست چنین که طبع اطفال
در هرشب عید شادمان است

" اهلی شیرازی "

******************************
رسید موسم نوروز و روزگار شکفت
فرخنده گلِ شادی ، بهار شکفت

" فیاض لاهیجی "

******************************

عید نوروز و بهار
این عید سعید عید اسعد باشد
ملت ‏به پناه لطف احمد باشد

بر پرچم جمهوری اسلامی ما
تمثال مبارک محمد (ص) باشد

" حضرت امام خمینی (ره) "

******************************
صدای پای بهار ( عید نوروز )
شعر بهار
برف و یخ آب شد
چشمه ‏ها شد روان

شد زمین رنگ‏رنگ
خنده زد آسمان

باز دنیای ما
شاد و پیروز شد

آمد ، آمد بهار
عید نوروز شد

پر شد از بوی گل
کوچه ‏ها ، خانه ‏ها

باز آغاز شد
رقص پروانه‏ ها

باز هم پهن شد
سفره هفت سین

سبز شد ، سرخ شد
هر کجای زمین

******************************
عید نوروز
عید نوروز می ‏رسد از راه
شادی از روی خانه می‏بارد

پدرم با چه دقتی دارد
بوته ‏های بنفشه می‏کارد

مادر مهربان من از صبح
شستشو کرده هر چه را بوده

پرده را شسته ، شیشه را شسته
نیست در خانه ، ذره‏ای دوده

تازه وقت غروب هم مادر
خسته ، اما برای شادی ما

می‏نشیند لباس می‏دوزد
تا بپوشیم روز عید آن را

" سپیده رحیمی "

******************************
سال نو
دوباره آمد از راه
بهار سبز و زیبا

جوانه زد درختان
در ده کوچک ما

پروانه ‏های رنگی
می‏رقصند روی گل ها

در دشت و در بیابان
در باغ های زیبا

مادربزرگ خوبم
دوباره سفره چیده

هفت سین سفره گوید
که سال نو رسیده

" ملیحه آقاجانی "

******************************

صحن چمن از شکوفه ‏ها رنگین شد
وز عطر اقاقیا هوا رنگین شد

در نغمه هر چلچله پیغامی هست
کای خفته روزگار ، فروردین شد

******************************
رعد همی زند دُهل ، زنده شده است جزء و کل
در دل شاخ و مغز گل بوی بهار می‏کشد

آن‏که ضمیر دانه را علت میوه می‏کند
راز دل درخت را بر سر دار می‏کشد

لطف بهار بشکند رنج خمار باغ را
گرچه جفای دی کنون سوی خمار می‏کشد

" مولانا "

******************************
زبان حال زمستان ، " اِیّاک نعبد " است
و زبان حال نوبهار " اِیّاک نستعین " :

" ایاک نعبد است زمستان ، دعای باغ
در نوبهار گوید " ایاک نستعین "

" ایاک نعبد " آن‏که به در یوزه آمدم
بگشا درِ طرب ، مگذارم دگر حزین

" اِیاک نستعین " که ز پرّی میوه ‏ها
اشکسته می‏ شوم نگهم دار ای مُعین

******************************
بهار یعنی از این لحظه حرف تو باشد
گُلی میان دو سنگ پیاده‏رو باشد

تو از سفر برسی واکنی بساطت را
همیشه روی زمین آسمان وِلو باشد

علف درون ستون‏های نیمکت بدمد
پرنده در سخنش اهل شعر نو باشد

بهار می‏رسی ای میوه بهشتی من
اگرچه ساعت مردم عقب جلو باشد

بیا که برگ درختان عمر می‏ترسند
که فصل آمدنِ تو پس از درو باشد

" رزیتا نعمتی "

******************************
شمیم شفابخش بهار
ای دگرگون کننده دل‏ها و بینش‏ها
ای تدبیر کننده روزها و شب‏ها

ای گرداننده سال‏ها و سرگذشت‏ها
بگردان حال ما را به نیکوترین حال

******************************
آید بهار و پیرهن بیشه نو شود
نوتر برآورد گل اگر ریشه نو شود

زیباست روی کامل سبزت کلاه نو
زیباتر آنکه در سرت اندیشه نو شود

ما را غم کهن به میِ کهنه بشکنید
بر حال ما چه سود اگر شیشه نو شود

" زنده ‏یاد منوچهر آتشی "

******************************
باز گیتی از شکوه و فرّ فروردین جوان شد
با نوروز آمد و عالم بهشت جاودان شد

پیر گردد در خزان و تازه گردد در بهاران
کس ندیده غیر گیتی گاه پیر و گه جوان شد

هیچ دانی این همه پیرایه در نوروز چیست
وین‏همه خوبی که بینی از چه‏رو این‏سان عیان‏شد

هست از یُمن وجود شاه مردان شیر یزدان
ز آنکه نوروز و غدیر آن روز با هم توأمان شد

رمزِ " الرحمن علیَ العرشِ استوی " شد آشکارا
چون یدالله روی دست احمد مرسل عیان شد

" مرحوم اسدالله انصاری متخلص به امینی "

******************************
مه من ، عید شد مبارک باد
عیدی عاشقان چه خواهی داد؟

عیدی و عید ما مه رخ توست
عید ما بی رخ تو عید مباد

******************************
بهار آمد ، بهار من نیامد
گل آمد گُلعذار من نیامد

برآوردند سر از شاخ ، گل ‏ها
گلی بر شاخسار من نیامد

چراغ لاله روشن شد به صحرا
چراغ شام تار من نیامد

جهان در انتظار آمد به پایان
به پایان انتظار من نیامد

" مشفق کاشانی "

******************************
خوشا طلیعه نوروز
خوشا بهار که پیغام آشتی با اوست
نظر کنید که هنگام آشتی با اوست

خوشا طلیعه نوروز خانگی یاران
خوشا طلیعه که فرجام آشتی با اوست

حدیث باد به گوش درخت اگر گفتی
به هوش باش که خود نام آشتی با اوست

شکوفه بر سر پیمان خویش می‏مانَد
و جشن ساده ایام آشتی با اوست

به رسم گل نچشیدی اگر حرامت باد
شراب وصل که انجام آشتی با اوست

میان عهد تو و من اگر خلاف افتد
خوشا نسیم که اعلام آشتی با اوست

" غلام‏حسین عمرانی "

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد