ادبی-تاریخی

در دایره قسمت ما نقطه تسلیمیم ******* لطف آن چه تو اندیشی حکم آن چه تو فرمایی

ادبی-تاریخی

در دایره قسمت ما نقطه تسلیمیم ******* لطف آن چه تو اندیشی حکم آن چه تو فرمایی

آشنایی با سعدی

 ۳۶۵روز با سعدی 


بسم الله الرحمن الرحیم

متن زیر از مقدمه کتاب 365 روز با سعدی انتخاب شده است:
آیینه جهانی

خوب رویان آیینه می جویندتاصورت خودرادرآن ببینند وخط وخالی برآن بیفزایند.ازاین آیینه ها بسیارهست که آدمی روی خودرانظاره کند واگردود وغباری برآن بیند بشوید واگرنقصانی هست به کمال آورد، اما کجاست آن آیینه که چهره روح وجان خویش رادرآن بنگریم وشکل و شمایل باطن خود راتماشا کنیم...


بسم الله الرحمن الرحیم

متن زیر از مقدمه کتاب 365 روز با سعدی انتخاب شده است:
آیینه جهانی

خوب رویان آیینه می جویندتاصورت خودرادرآن ببینند وخط وخالی برآن بیفزایند.ازاین آیینه ها بسیارهست که آدمی روی خودرانظاره کند واگردود وغباری برآن بیند بشوید واگرنقصانی هست به کمال آورد، اما کجاست آن آیینه که چهره روح وجان خویش رادرآن بنگریم وشکل و شمایل باطن خود راتماشا کنیم.

گفتم ای دل آینه ازبهرچیست

تاببیند هرکسی کوشکل کیست

آینه آهن برای لون هاست

آینه سیمای جان سنگین بهاست

آینه جان نیست الا روی یار

روی آن یاری که باشد زآن دیار
مثنوی

آیینه جان بسیارسنگین بهاست،بسیارعزیزونادرالوجوداست واگرسال ها درطلب آن به هرکوی وبرزن بگردند رواست.
سیم دل مسکینم درخاک درت گم شد
خاک سرهرکویی بی فایده می بیزم
سعدی

شمس الدین تبریزی سال ها به دنبال آیینه ای می گشت که آن را قبله سازد وسراپای خویش را درآن بنماید، تا مولانا رادرقونیه یافت. ومولانا درجوانی خواب دیده بود که خورشید او را سلام می کند ودرشگفت شده بودکه اورا چه مقام ومنزلت است که خورشید رابا او نظرباشدواین رویا اورا محال می نمودتاشمس براو واردشد ومولانا گفت:
چون تورا دیدم محالم حال شد
جان من مستغرق اجلال شد
چون تورادیدم بدیدم خویش را
آفرین آن آیینه خوش کیش را
درحدیث آمده است که ‏ُ المومن مرآت المومن‏ ُ یعنی اهل ایمان یکدیگررا چون آیینه باشند(که هریک دیگری را نشان می دهد نه خودرا) مومنان آیینه یکدیگرند. این خبراز پیمبرآورند
مثنوی

وچون مومن نام خدانیزهست معنی دیگر حدیث آن باشد که اهل ایمان آیینه پروردگار خویشند وهرکه در ایشان نظرکند هم گوهر ذات خود را می یابد وهم سیمای پروردگار خویش را درآن می بیند واین هردوخود یکی است زیرا گوهرذات آدمی همان نفس رحمانی ونفحه الهی است که خداونددرآدم دمید، ومقام آئینگی ، رهایی ازتعلقات ونقوش وتصویرهای پراکنده است . اگر صورتگری برچهره آیینه نقشی تصویرکندآن آیینه رادرهمان نقش محدود وآن راازدیگرنقش ها محروم می کند واگرآن نفش را بزدایند آیینه هردم نقشی می پذیرد ورنگی نشان می دهد و در عین حال ازهمه نقش ها مبراست.
گفتی که حافظ اینهمه رنگ وخیال چیست
نقش غلط مخوان که همان لوح ساده ایم
حافظ

واگر کسی خاصیت آیینه نداندعکس آیینه رابه آیینه منسوب می کند درحالی که به گفته مولانا درباره شمس:
آیینه ای ، رنگ تو عکس کسی است
توزهمه رنگ جدا بوده ای
دیوان شمس

به تعبیرمولانا هیچ فسادوتباهی ازآن بیش نباشد که آدمی آیینه غیب نمای دل خویش را که هردم نقش هزارحور وپری درآن آشکار می شود به زنگارغفلت سیاه وتیره کندیا به رنگ ونقش خاصی محدود گرداند.
آهنی کایینه غیبی بدی
جمله صورتها دراو مرسل شدی
تیره کردی ، زنگ دادی در نهاد
این بود‏‏” یسعون فی الارض فساد“
وجمله تعصبات وکوته نظری ها که درجهان هست همان محدودکردن آیینه است به نقش معین وگمان کردن که جزآن نقش هیچ نیست. امااگرآیینه صیقل شودمهبط وحی ومحل ظهورفرشتگان ورسولان الهی گردد وانوارقدسی وتجلیات جمال آن وجه باقی دراوهویداگرددوآن آیت الهی که فرمود ” تنزل الملائکه وروح“ نزول برچنین دلی باشد.
آینه ات دانی چرا غمازنیست
زآنکه زنگارازرخش ممتاز نیست
روتوزنگاراز رخ اوپاک کن
بعدازآن آن نوررا ادراک کن
آیینه کزرنگ آلایش جداست
پرفروغ نورخورشید خداست
مثنوی

ازاین رو هرکه خواهدخویش را وخدای خویش را به چشم دل نظاره کندبراوست که آیینه جو شود وگردگیتی بگرددتا به صحبت یکی ازعاشقان آیینه خوبرسد ودرآیینه دل او تامل کند وسیمای حقیقی خویش راببیند وآنچه به سبب رنگ ها وخیالات باطل برآن افزوده واو رااز شباهت نخستین با پروردگارش دورکرده ازآیینه دل خویش بزداید وبه صیقل تقوی ومجاهده به تدریج صفایی حاصل کندوازآیینه جویی به مقام آیینه خویی برسد. به قول سعدی:
تامل درآیینه دل کنی
صفایی به تدریج حاصل کنی
مگربویی ازعشق مستت کند
طلبکارعهدالستت کند
ویلیام باتلرییتزشاعر ونمایشنامه نویس معاصر ایرلندی در قطعه شعری اززبان زن جوانی که دربرابرآیینه به آرایش نشسته است گوید:
اگرمژگان خودرا کمی سیاه تر می کنم
وچشم ها را روشنتر
ولب ها راسرخ تر
وازاین آیینه وآن آیینه می پرسم
آیا خوب شده است؟
مپنداربه خودبینی پرداخته
وکاری بیهوده می کنم
زیرا من درجستجوی چهره ای هستم
که پیش ازآفرینش جهان داشته ام
ونیزخانم الیزابت برت برونینگ درقطعه شعربسیارلطیفی به دورشدن انسان ها ازشباهت نخستین به سبب رنگ پذیری ازتعلقات دنیوی اشاره کرده است :
زمین آکنده ازانوارآسمان هاست
وهردرخت وگیاه ازآتش الهی شعله وراست
آنها که چون موسی این آتش را می بینند
موزه ازپای به درمی کنندوبه نیایش می نشینند
وآنها که نمی بینندبه دورآن حلقه می زنندوتمشک وتوت می چینند
وچون کودکان به غفلت چهره خود راسرخ وسیاه می کنند
وهردم ازشباهت نخستین باپروردگار خویش دور می شوند
همه مجاهدت های اهل سلوک برای بازگشت به این چهره ازلی است. پیرطریقت ، هم نقش آیینه رابازی می کندوهم روش صیقل آیینه دل را به سالک می آموزدواین صیقل وغبارزدایی همان ریاضت ها وپرهیزها وخدمت ها وطاعت هاست که به همت پیرروشن رای حاصل می شود.
دل که آیینه شاهی است غباری دارد
ازخدامی طلبم صحبت روشن رایی
حافظ
شاه همان سلطان آفرینش است که دل ماآیینه روی اوست وبه سبب این آئینگی که استعداد ذاتی ماست مقام خلافت یافته وجانشین خداوند بر روی زمین شده است ورسانیدن این استعدادبه فعلیت بیگمان برفرد فرد آدمیان تاحدامکان واجب است بلکه توان گفت آدمی راجزاین درجهان وظیفه ای نیست که به تدریج اوصاف الهی راکه اصل همه آنها درسه کلمه دانایی وزیبایی ونیکویی یا علم وجمال وخیرخلاصه می شود در خود متجلی کندواینهمه علوم وصنایع که نقطه اوج آن در روزگارما سفینه های فضایی وشبکه جهانی“اینترنت‎‎‏“است وهنرهای بیشمار از شعر و موسیقی ورقص ونمایش ومعماری ونقاشی ومجسمه سازی وسینما وآن اندازه خیروخوبی ازعدالت واحسان ونوع دوستی وخدمت و ایثار و فداکاری ورحم وشفقت ومهربانی درراه صلح ودوستی درمیان بنی آدم که درگوشه وکنارجهان درکنارظلم ها وجورها وجنگ های شیطانی و غیره وجودداردهمه ازنشانه های این ظهورتدریجی اوصاف الهی درانسان است که باهمه بدی ها همچنان به سوی کمال پیش می رودوتجربه بدی ها نیزخودصیقلی است که برشفافیت آیینه خواهدافزود تابجزخدا نبیند و بجزخدا را ننماید.
رسدآدمی به جایی که بجزخدا نبیند
بنگرکه تا چه حداست مکان آدمیت
سعدی
شکسپیردرقطعه ای ازنمایشنامه هاملت درصفت انسان (بالفعل) گوید:
چه طرفه معجونی است آدمیزاد:
چقدروالا وشریف درعقل،
چقدرنامتناهی دراستعداد،
چقدرشبیه فرشتگان درکردار،
وچقدرشبیه خدایان درفهم،
مثل اعلای جانداران،
وشکوه وزیبایی جهان.
مخزن الاسرار حکیم نظامی بخشی حماسه انسانی وشرح عظمت مقام اوست وبخشی دیگر دریغ وحسرت که چگونه آدمیزادباچنین استعداد وقابلیت شگرف ،خودرا به دست شیطان سپرده وبه تباهی وسیاهی میل کرده است.
ای ملک جانوران رای تو
وی گهرتاجوران پای تو
گرملکی خانه شاهی طلب
ورگهری تاج الهی طلب
زان سوی عالم که دگرراه نیست
جزمن وتوهیچ کس آگاه نیست
زان ازلی نورکه پرورده اند
درتوزیادت نظری کرده اند
نقدغریبی وجهان شهرتوست
نقدجهان یک به یک ازبهرتوست
دورتوازدایره بیرون تراست
ازدوجهان قدرتوافزون تراست
عالم خوش خورکه زکس کم نئی
غصه مخوربنده عالم نئی
دل به خدا برنه وخورسند یئی
اینت جداگانه خداوند یئی
اول کاین ملک به نامت نبود
این ده ویرانه مقامت نبود،
فرهمای حملی داشتی
اوج هوای ازلی داشتی
گرچه پرعشق تو غایت نداشت
راه ابدنیز نهایت نداشت
خسته شدی قصدزمین ساختی
سایه براین آب وگل انداختی
بازچوتنگ آبی ازاین تنگنای
دامن خورشیدکشی زیرپای

مخزن الاسرار
بهشت گمشده انسان همین مقام ومرتبه الهی اوست که درغبارغفلت وزنگارظلمت ظلم ها وستم ها که برخویش ودیگران می کند پنهان شده است ودرحالی که طبیعت ومجموعه آفاق آیینه ای درپیش روی اوست وبه تعبیرنظامی :
آیینه دارازپی آن شد روان
تا تو رخ خویش ببینی مگر
مخزن الاسرار

وشگفتا ازآدمی که باچنین آئینه شفاف باز به سبب اشتغالات نفسانی وشیطانی چیزی نمی بیند و باآنکه باز به تعبیرنظامی وحافظ :
خانه مصقل همه جا روی توست
ازپی آن دیده توسوی توست
نظامی
جلوگاه رخ اودیده من تنها نیست
ماه وخورشید همین آینه می گردانند

حافظ

یا به تعبیرمولانا عالم شش جهت همان اتاق خلوت زلیخاست که چهار دیوار وسقف وکف آن همه نقش جمال یوسف است ،اما چون آدمی دیده برهم نهاده ،ازجمال یوسف خود هیچ نمی بیند.
توای یوسفی جمال ، بدین حسن بی مثال
اگرپرده برکشی جهان پرده درکنی
الهی قمشه ای

ونظامی درجای دیگر باز با آدمی خطاب وعتاب می کندکه :
ای شده خشنودبه یکبارگی
چون خروگاوی به علف خوارگی
برسرکارآی چرا خفته ای
کارچنان کن که پذیرفته ای
گر جوسنگی نمک خودچشی
دامن ازاین بی نمکی درکشی
نظامی ، مخزن الاسرار

اماگویی آدمیان درخوابندکه عتاب نظامی نمی شنوند وبه اشاره مولانا اعتنا نمی کند که:
شده ای غلام صورت به مثال بت پرستان
توچو یوسفی ولیکن به درون نظر نداری
به خدا جمال خود راچو در‎‏ُآینه ُ ببینی
بت خویش هم توباشی به کسی گذرنداری
پس اکنون که آیینه درون تیره شده است درآیینه طبیعت وپیاله عالم نیزکسی به دیده اعتبار نمی نگردتا دریابدکه:
هرگل نو زگلرخی یادهمی دهد ولی
گوش سخن شنوکجا دیده اعتبارکو
حافظ

بایدبه جستجوی آن آیینه سوم یعنی انسانهای آینه خوبود . بایدچراغ به دست گرفت وگفت ‏‎‍ًٍَِ‏ٌ ازدیو وددملولم انسانم آرزوستٌ واگرگفتند ”یافت می نشود“ بایدگفت ” زهی شرف که من درجستجوی همان یافت ناشدنی هستم“ ودرپی سخن مولانا که گفت:
ای دقوقی بادوچشم همچو جو
هین مبرامید وایشان را بجو
گرگران وگر شتابنده بود
عاقبت جوینده یابنده بود
چون زچاهی می کنی هرروزخاک
عاقبت اندررسی درآب پاک
اگریافت نشودنیز باک نیست زیرا اولا‎‏ٌ :
به راه بادیه رفتن به از نشستن باطل
که گرمراد نیایم به قدروسع بکوشم
سعدی

ثانیا‏ُ اگرآن عاشقان آیینه خوبسیارنادرند وکمترکسی توفیق رسیدن به حضوریکی ازآنان راپیدا می کند،جای بشارت است که بسیاری ازایشان آیینه دل خویش را پس ازمرگ درسخنان وآثار هنریشان به ودیعه نهاده اندتاهرکه خواهد درآنها بنگرد.
مهربانی زمن آموز وگرم عمرنماند
به سرتربت سعدی بطلب مهرگیا را
اگرباخ نیست آهنگ های اوست واگر سعدی نیست کلیات آثاراو هست، و اگرعاشقان حق وولی شناسان ازولایت خاک رفته اند دیوان حافظ، رندان تشنه لب راشراب گوارا می بخشد و اگر نظامی جادوسخن نیست، پس از صدسال اگرگویی کجا او
زهر بیتی ندا آید که ها، او
خسروشیرین

واگرافلاطونی نیست وشکسپیری ودانته ومیلتونی نیست کتاب های ایشان درپیش روی ماست واگرپیامبران مرسلی چون موسی وعیسی نیستند واگر پیامبرخاتمی چون محمدمصطفی(ص) نیست که درآیینه خویی به کمال بودوگفت: من رآنی ، فقدرای الحق ”هر که مرا دید خدارا دیده است“ ،صحف آسمانی ایشان که عصای موسوی ودم مسیحایی و براق برق سیرمعراج محمدی درآن پنهان است حجت باقی وشاهد وساقی جویندگان وتشنگان عالم تواند بود. جان راسکین حکیم ومنتقدبزرگ هنری انگلیسی درمقاله ای دربیان اهمیت کتاب گوید:
‎‎”عامه مردمان مشتاق دیدارانسانهای بزرگندواگردقایقی چندازنزدیک ، دانشمندیاشاعریا حکیم بزرگی راببینند یا با اوصحبت کنندهمه عمرازآن به افتخاریاد می کنند واغلب آرزو دارندکه ای کاش ما درزمان فلان حکیم یا شاعریا قدیس یا پیامبرمی بودیم وازنزدیک با اوصحبت می داشتیم وگاه ازرسیدن به حضوربزرگان با الفاظ پرشکوه مانندباریافتن وافتخارحضورداشتن یاد می کنند درحالی که انسان های بزرگ خود درآن اطاقک های کوچک که قفسه کتاب نام دارددرانتظا ر ایستاده اندتابه حضورهرکس ایشان را راه دهد بار یابندوآدمیان اغلب به سبب اشتغالات باطل و ازدحام تعلقات خاکی فرصتی برای دیدارباایشان ندارند.“
کتاب های خوب شادترین نقطه اوج حضورانسان هاست چنانکه درباره شعرگفته اندشعرشادترین ومتعالی ترین لحظه های شادترین انسان هاست. نقطه اوج ظهوروحضورسعدی،غزلیات وبوستان وگلستان اوست وهرکسی می توانددربهترین لحظه های عمرسعدی به حضور او برسد همچنین است حافظ ومیلتون وشکسپیرکه نقطه های کمال حیاتشان مبدل به آثارشان شده است واگرکسی از خواندن این آثاراحساس حضور نمی کنداورا ازدیدن آن بزرگان چه فایده خواهد بود.
وربخوانی ونیی قرآن پذیر
انبیا واولیا را دیده گیر
مثنوی
بنابراین آن انسان های نادرکه به قول سنایی:
قرن ها بایدکه تاازلطف حق پیداشود
بایزدی درخراسان یا اویسی درقرن
همه درمجمعی گردآمده اند وموثرترین حضورخودراکه گفته ونوشته های ایشان است دراختیارما نهاده اند. وآن آیینه های گران قیمت که عمری بایدبه جستجوی ایشان بودهمه رادرمحفل درس مولانا وسعدی ونظامی می توان یافت.آئینه هایی که آدمیان را دعوت می کنند:

صوفی بیا که آینه صافی است جام را

تابنگری صفای می لعل خام را
حافظ

بیا بیا که پشیمان شوی ازاین دوری

بیا به محفل شیرین ماچه می شوری

دیوان شمس

هدف ازاین مجموعه که نام ” جوانان وفرهنگ جهانی“ برآن نهاده ایم این است که شماری ازاین آیینه های جهانی رادرقاب های کوچک وبزرگ درپیش روی جوانان نهیم تابا تامل دراین آیینه ها آیینه دل خویش راکه جام جهان نمای حقایق علوی است بیابندوخودازآن آیینه ای شفاف سازند وپیش روی مردمان نهند. دراین مقام مقصد ماازجوانان ، اگرچه نخست نسل نورسیده ونوباوه است اما ازآنجا که طالب حقیقت همیشه جوان است زیراجویا وپویاست وعاشق ودلداده است مخاطبان این مجموعه علاوه برجوانان ، میان سالان وکهن سالان رانیز دربرخواهد گرفت. می خواهیم هرروزدرصحبت بزرگی حکمتی بیاموزیم. درآیینه اشعاراوتامل کنیم واندک اندک به یادآوریم خاطرات آن بهشت گمشده را وآن نهرهای شیروشهد و شراب را که درزیر درختانش جاری است وبه یادآوریم آن مقام امن ودارالسلام را وآن رفیق شفیق که پروردگارمابوده وهست وبه ملامت حافظ که گفت :” یادرپدرنمی کننداین پسران ناخلف“ یادکنیم ازآدم وحواوآن مار فریبکار که هنوز درسینه بیشترآدمیان مسکن داردوبه همدستی طاووس مغرور و خودبین به باغ ماآمدوپدرومادرمارابه وعده های دروغ فریفت وبه طمع خلودوجاودانگی که ملک مسلم ما بودمارا به هراس واضطراب عالم هست ونیست مبتلا کردوقصه دروغ مرگ را،که ازعوامل ترساننده شیطان است به ماتلقین کرد. ودرآیینه جان میلتون به یادآوریم آن لحظه ای را که حوابرگل وگلزار بهشت خفته است وبه ذوق ” جعل بینکم مود‎‏ة ورحمة “ آدم باصدایی لطیف ترازصفیربادصبا در گوش گل اوراچنین بیدارمی کند:

ای لطیفه آسمان وزمین

ای بزرگترین هدیه خداوند
ای شادی همیشه تازه من، برخیز

وباحافظ همنواشویم که:

طایرگلشن قدسم چه دهم شرح فراق

که دراین دامگه حادثه چون افتادم

من ملک بودم وفردوس برین جایم بود

آدم آورد دراین دیرخراب آبادم

وبه یادآوریم قصه مادرمان حوارا که گفت: من وقتی چشم به عالم هستی گشودم زیرپایم گل وریحان بودوبالای سرم آبی عظیم آسمان. ناگاه چشمم به ماده ای درخشان افتادکه ازسیاهی حفره ای بیرون می آمد و نمی دانستم که آب است وازچشمه واقع درغاری می جوشد. آن ماده به تدریج دراطراف گسترده شدومن دیدم آن آبی لطیف آسمان عیناً به زمین فرودآمده است. نزدیک رفتم تااینهمه شکوه وزیبایی را ازنزدیک تجربه کنم . ناگاه چشمم به موجودزیبایی افتاد که ازآن بدیع تر در خاطرم نمی گنجید. مدهوش وحیران آن جمال وعاشق وشیدای آن موجود شدم و اگرهمان دم ندایی ازغیب نگفته بودکه این موجودعکس جمال توست که درآب افتاده است من تا پایان عمرعاشق آن صورت شده بودم وازعشق خود جان می سپردم. تمام دختران عالم عکس همان حوا در آبندوجمله چون حوا به عشق خودگرفتاراما بی خبر. وبه یادآوریم که غرور رانخستین باردرچهره شیطان دیدیم وتواضع وفروتنی رادرچهره پدرومادرمان که چقدرآن یک زشت واین یک زیبا بود. درآن دادگاه که شیطان وآدم وحوا رامحاکمه کردندآدم وحواخودرا شکستند وگفتند:ای پروردگارما، مابه راه خطارفتیم پس خداوند به آدم وحوا کلماتی را آموخت که با آن کلمات توبه کردندومقام اصطفی یافتندویاربرگزیده شدند. اما شیطان به گناه خویش اعتراف نکردبلکه به مقتضای ذاتش که ازآتش بودسرکشید وبحث وماجراپیش آوردکه اولاً ازآن روی آدم را سجده نکردم که من ازاو برتروبالاترم آخراوازخاک است ومن ازآتش. دیگرآنکه گناه را به خداوندمنسوب کرد وگفت : توخودمرا بدین گناه اغوا کردی وبدین خاطرمن نیزبه عزت وسرکشی (ونازواستغنای) تو سوگندکه همه آنها رابه سرکشی خواهم کشاندمگرآن دسته ازبندگان توکه پاک وخالص برای توباشند. (سوره ص ، آیات آخر)زشتی آن غرورکه شیطان را ملعون ومطرودکرد وزیبایی آن تواضع که آدم وحوا را رهانیداگرازیادبرده ایم بازدرکنارسعدی به یادآوریم که:

زخاک آفریدت خداوندپاک

پس ای بنده افتادگی کن چوخاک

حریص وجهانسوزوسرکش مباش

زخاک آفریدندت ، آتش مباش

چوگردن کشیدآتش هولناک

به بیچارگی تن نیداخت خاک

چوآن سرفرازی نمود، این کمی

ازآن دیوکردندازاین آدمی

وبه یادآوریم که آنجادربهشت ، روی درروی هم می نشستیم وهیچ سخن لغو وبیهوده نمی گفتیم مگرسلام ودرودمگردرود وسلام. (سوره واقعه) و از خود بپرسیم این حالت است که اکنون باهم به نزاع ومخاصمت برخاسته ایم و سخنان تلخ می گوییم وازعالم صلح وسلام به عرصه جنگ دشنام درافتاده ایم.......

به یادآوریم که دروغ رانخستین بارشیطان گفت که درلباس دوست بر ما درآمد و با سوگندهای موکد گفت: من هرآینه بی هیچ گمان شما را از نیکخواهانم. (اعراف، آیه 21)چقدرکارشیطان درنظرما زشت آمد آن لحظه که دانستیم مارا به دروغ فریفته است، چگونه است که اینجا خود بدین کارزشت مبتلا شده ایم. اینها وهزاران خاطره تلخ وشیرین دیگررا به یادآوریم درصحبت جان میلتون انگلیسی که داستان مارا به الهام الهه شعرازآغازبرماحکایت کردیادرصحبت مولاناکه همین خاطرات را درقصه های کوتاه واشارات گاه وبیگاه دردل ما زنده می کندکه:

جان های خلق پیش ازدست وپا

می بریدندازوفا سوی صفا

چون به امر”اهبطوا“ بندی شدند

حبس خشم وحرص وخورسندی شدند

وبازمارا به یادمی آوردازآن روزکه خداوندبافرشتگان درکارخلقت ما مشورت کرد که می خواهم درروی زمین خلیفه ای قراردهم . فرشتگان گفتند:آیا می خواهی موجودی درروی زمین خلق کنی که فساد و خونریزی کند. خداوندفرمود: من چیزی می دانم که شما نمی دانید. فرشتگان گمان می کردند که هنوز آدم را خلق نکرده است ولی ما آدمیان درپشت پرده غیب حاضربودیم واعتراض فرشتگان رامی شنیدیم وبرسادگی آنها می خندیدیم وازشادی دستک می زدیم ودست می افشاندیم.

مشورت می رفت درایجادخلق

جانشان دربحرقدرت تا به حلق

چون ملایک مانع آن می شدند

برملایک خفیه خنبک می زدند
مثنوی

اما آیینه کامل درپیش روی ما آن کلماتی است که برزبان رسول اکرم ازجانب خداوند جاری گردید اوآیینه کامل بود وجز نقشی که ازغیب دروی می نمودند، هیچ نمی نمود، وبه هوای دل خویش ، سخنی کم وافزون نمی کرد.

وما ینطق عن الهوی

ان هوالا وحی یوحی (سوره نجم ،آیات 3و4)

اوازهوای خویش سخن نمی گوید

واین قرآن جزآنچه به او وحی شده است نیست.

پرتواشراق این آیینه بودکه غباردیگرآیینه هارا زودود. وما دراین مجموعه همچنین به لطف آن یگانه ، دفتری عرضه خواهیم کردکه آن سیصد وشصت وپنج روز درصحبت قرآن است . باشد که هر روزدرگوشه ای ازاین آیینه نظرکنیم ونقش تازه ای ازخاطرات ازلی دردل هایمان زنده گردد.

وان خطاب سوره یاسین رابا خودزمزمه می کنیم که:

الم اعهد الیکم یا بنی آدم الا نعبدوا شیطان ، انه لکم عّدومبین

وان اعبدونی ، هذا صراط مستقیم

ای فرزندان آدم ! آیا با شما عهد نکردیم که شیطان رانپرستید،

زیرا او دشمن آشکارشماست .

ومرابپرستید که راه راست این است ؟

وحافظ واربگوئیم که ، آری این عهد را به خاطرداریم و

باتو آن عهدکه در وادی ایمن بستیم

همچو موسا ارنی گوی به میقات بریم

ورفتاروگفتار ما گواهی خواهد که:

از دم صبح ازل تا آخرشام ابد

دوستی ومهر بریک عهد ویک میثاق بود
حافظ

کتاب حاضرنخستین جلد ازمجموعه” جوانان وفرهنگ جهانی “ است که جمعا شامل دوازده جلد وشایدهم بیشترخواهد بود. هریک ازمجلدات این مجموعه مدت یک سال خوانندگان را درصحبت یکی ازبزرگان آیینه خوی جهان قرارمی دهد.ازجمله عنوانهای این مجموعه : 365 روزباشکسپیر، 365 روز با افلاطون ، 365 روزبا مولانا، 365 روز با محی الدین عربی است. درعنوانهایی که متون اصلی آنها به زبان غیرفارسی است ، متن اصلی قطعات نیزهمواره با ترجمه فارسی عرضه خواهد شد. درقلب این مجموعه ، کتاب 365 روز با قرآن قرارداردکه سرچشمه الهام مولانا وسعدی وحافظ و محی الدین ودیگرشاعران ونویسندگان بزرگ ایران واسلام بوده است وازاین جهت درعرض کتابهای دیگرنیست بلکه درطول آنها قراردارد. درکتاب حاضر365 قطعه ازگلستان ، بوستان ، غزلیات ، قصاید وقطعات سعدی برگزیده ایم تا علاقمندان بتوانند هرروز دقایقی چند درصحبت این شاعرآسمانی وعارف ربانی ومعلم فضایل و مکارم انسانی وعاشق وشیدای آفریدگارجهان وجمله آفریدگان به سربرند وکلمه حکمتی ازاوبشنوند متون منتخب را ازنسخه شادروان فروغی گرفتیم ودرمواردضرورت بامراجعه به نسخه بدل های همان نسخه یا نسخ دیگراصلاحاتی به عمل آوردیم. اگرچه زبان سعدی بسیارفصیح وروشن است وچندان نیازی به تعبیروتفسیرندارد، چون اغلب ترکیبات عربی از امثال عرب وبخصوص آیات قرآنی واحادیث نبوی درآن آمده ومعانی پاره ای لغات درگذرزمان تغییریافته وبعضی لغات مهجورافتاده است، درپایان کتاب مجموعه ای ازاین گونه لغات وتعبیرات را به ترتیب الفبایی همراه با معانی آنها ومثال هایی ازخود سعدی وشاعران دیگردرکاربردآن کلمات درج کرده ایم. اما درمعرفی خودسعدی وشرح حال اوخوانندگان را به کتابهای بسیاری که دراین زمینه نوشته شده ازجمله کتاب ” زبان خوش سعدی “ اثر استاد فقید، عبدالحسین زرین کوب ، ارجاع می دهیم وبرای آشنایی با کلیات اندیشه سعدی وپیامهای او مطالعه مقاله ” ازنفس تاعشق“ اثرنگارنده رادر کتاب مقالات توصیه می کنیم. همچنین در مقدمه جلد دوم یا سوم این مجموعه که 365 روز درصحبت شکسپیر است مقایسه نسبتا مفصلی بین سعدی وشکسپیرآمده است که به نظرعلاقمندان خواهدرسید. دراینجا تنها به ذکر این نکته اکتفا می کنیم که :

سعدی ازشاعران محبوب جهان است وترجمه های متعدد ازگلستان وبوستان او اززمان رنسانس به بعد به زبانهای مختلف اروپایی وآسیایی عرضه شده ونیز غزلیات وقصاید او نیز به محافل ادب مغرب ومشرق راه یافته است. وقتی اولین بارگلستان وبوستان سعدی به زبان لاتین ترجمه شد یکی ازکشیشان مسیحی پس ازمطالعه کتاب چنین تصورکرده بودکه این کتاب متعلق به یکی ازپیامبران بنی اسرائیل است که اثرش تازه پیداشده است. آثارسعدی درغرب درمجموعه کتب مقدسه به طبع رسیده وپیوسته موردستایش ومنبع الهام بزرگان مغرب زمین بوده است. هنری دیود ثورو شاعر ونویسنده بزرگ امریکایی درقرن نوزدهم نویسنده کتاب معروف والدن ازعاشقان سعدی بوده وگفته است که من همان سعدی هستم که پس از شش قرن بازآمده ام و یاسعدی همان ثورو است که شش قرن پیش به نام سعدی درجهان زیسته است. امرسون شاعرونویسنده امریکایی نیزازستایش گران سعدی بوده واو رادرکنارشکسپیرودانته وهمرودرشمارشاعرانی قرارداده است که سخنانشان پیوسته تازه وباطراوت است واین قضاوتها نشان درستی است ازاینکه اهمیت سعدی چنانکه بعضی ازمحققان معاصرگمان برده اندتنها به زبان فصیح وسحرکلام اونیست بلکه چنانکه خودسعدی اشاره کرده آن زبان جادویی تنها نقابی است برچهره شاهدزیبارویی است که مقصود و محبوب اوست.

نقابی است هرسطرمن زین کتیب

فروهشته برعارضی دلفریب

معانی است درزیرحرف سیاه

چودرپرده معشوق ودرمیغ ، ماه

دراوراق سعدی نگنجد ملال

که داردپس پرده چندین جمال

مرا کاین سخنهاست مجلس فروز

چوآتش دراو روشنایی و سوز

نرنجم زخصمان اگر برطپند

کزین آتش پارسی در تبند
بوستان

نه صورتی است مزخرف سروده سعدی

چنانکه بردرگرمابه می کند نقاش

که برقعی است مرصع به لعل ومروارید

فرو گذاشته برروی شاهدجماش
غزلیات

این شاهدجماش ،همان گوهرمعنی است و به گفته شمس تبریزی ” المعنی هوالله “. معنی وجان جان جان همه معانی خداست ولذا توصیه سعدی این است که :

رفیقان چشم ازاین ظاهربدوزید

که ما را درمیان سری است مکتوم

همه عالم گراین صورت ببینند

کس این معنی نخواهد کرد معلوم

بدین نگاه ، شیرین زبانی سعدی محصول شورعاشقانه وعارفانه ای است که دردل اوست وبه حقیقت آن شوراست که این شیرینی ها راخلق می کند.

هم بود شوری دراین سربی خلاف

که اینهمه شیرین زبانی می کند
غزلیات

آتشی ازسوزعشق دردل داوود بود

تابه فلک می رسید بانگ مزامیر او

سعدی شیرین سخن ، این همه شورازکجا

شاهد ماآیتی است ، این همه تفسیراو
غزلیات

البته مقام افصح المتکلمین برای سعدی محرزاست وبه قول خود او” سخن ، ملکی است سعدی را مسلم “ وجادوی سخن اوهزاران قافله دلها رامفتون و شیدای خودکرده است امااگرآتش عشق ونور حکمت ومعرفت سعدی درپیش این کاروان سحرنبود تاثیرآن مانندهرجادوی دیگربه تدریج کمرنگ می شد وازرونق می افتاد:

لاف مزن سعدیا شعرتوخودسحرگیر

سحرنخواهدخریدغمزه جادوی دوست

وبخصوص ازورای ترجمه قادربه جلوه گری ودلبری نبود واگرچنین نبود ثوروکه فارسی نمی دانست نمی گفت که من همان سعدی ام وامرسون بامطالعه ترجمه آثارسعدی اورادرکنارشکسپیر نمی نهاد ودیگربزرگان جهان که اغلب فارسی نمی دانستندازاو به عظمت یاد نمی کردند وشعر معروف او” بنی آدم اعضای یک پیکرند“ بردرسازمان ملل به چشم نمی خورد. درخاتمه این پیشگفتارترجمه شعری از پرفسورنیکلسون انگلیسی مترجم ومفسرمثنوی مولانا و یکی از یزرگترین مستشرقین دوران اخیررا درستایش سعدی می آوریم ونیزبه عنوان نمونه ای ازتاثیرسخن سعدی دربزرگان اروپا ترجمه یک قطعه شعرازخانم مارسلین دبورشاعره فرانسوی رابامتن فرانسه آن درج می کنیم وخوانندگان علاقمند رابه مطالعه مقالات متعددی که درباب تاثیر سعدی درغرب به انگلیسی وفارسی وجودداردحوالت می دهیم.



Happy Sage

O full of human wisdom,happy sage,

A Persian Horace ,mingling on thy page,

Where childhood learns to read ,

age reads to learn,

Moral with gay and tale with truth in turn,

Which as we read,

our fancy so beguile,

The matter pleases for the golden style,

A style that softly winning, simply dressed,

Endears the topic and refines the jest.

R.Nickelson



حکیم خندان

ای حکیم خندان

ای گنجینه حکمت انسانی

ای هوراس پارس

ای که برصفحات گلستانت ---

که کودکان بدان خواندن می آموزند

وبزرگان به خواندنش دانا می شوند---

درهم آمیخته ای

نصیحت راباشادی

وحکایت رابا حقیقت

چنانکه ازخواندنش خیال افسون می شود

وبه شیوه بیانش معانی بردل می نشیند

چرا که جامه ای ساده برتن دارد

وبه نرمی دل می رباید

وعزیزمی کند لطیفه معنا را

ولطیف می کند طنزبی پروا را
رینولدنیکلسون

Les Roses De Saadi
Jai voulu ce matin rapporter des roses
Mais jen avais tant pris dans mes cenitures closes

Que les noeuds ont eclate. Les roses envolees

Dans le vent , a la mer s en sont toutes allees.

Elles ont suivi l eau pour ne plus revenir,

La vague en a paru rouge et comme enflammee.

Ce soir,ma robe encore en est tout embaumee,..

Respires-en sur moi l odorant souvenir

Marceline Desbord





گلهای سعدی


امروزصبح می خواستم دامنی ازگل سرخ برایت بیاورم

اما آنقدرگل به دامن ریختم که گره دامن تاب نیاورد وگسست

گره دامن گسست وگلها به همراه باد به پرواز آمدند

وهمه دردامن دریا ریختند

وهمراه امواج رفتند ودیگر بازنگشتند

فقط امواج را گلگونه کردند

وآتشی دردل دریا انداختند

امشب دامن من هنوزازآن گلهای بامدادی عطرآگین است

اگرمی خواهی بوی خوش آن گلها را احساس کنی

سردردامن بگذار.

خانم مارسلین دبور- شاعره فرانسوی



شعرفوق ملهم ازقطعه زیردردیباچه گلستان سعدی است:

به خاطرداشتم که چون به درخت گل رسم

دامنی پرکنم هدیه اصحاب را

چون برسیدم،

بوی گل چنان مست کردکه دامنم ازدست برفت.

ناشراین مجموعه انتشارات سخن است به مدیریت آقای علی اصغرعلمی، مردی ازخاندان فرهنگ دوست علمی که اینک چهارنسل متوالی است که درکارطبع ونشرکتابهای سودمند درزمینه های متفاوت به فرهنگ کشور خدمت کرده وهمچنان بدین اشتغال شریف ادامه می دهد. نخستین قرارداد شادروان الهی قمشه ای برای ترجمه قرآن با آقای علی اکبرعلمی ، نیای بزرگ این خاندان بسته شد ونیزکلیات دیوان ایشان وکتاب توحیدهوشمندان شامل مقدمه ای برفلسفه کلی ومتن وترجمه فصوص الحکمه فارابی ازانتشارات علمی است. فرزندان ونوادگان علی اکبرعلمی نیزاغلب همان اشتغال پدرراادامه دادند واکنون چندین مرکزنشربا نامهای مختلف ،چون انتشارات جاویدان وانتشارات سخن با مدیریت یکی از افراداین خاندان درکارنشر، فعالیت مستمروموثردارند. انتشارات سخن تاکنون مجموعه های نفیسی ازشعروادب پارسی وترجمه کتابهای سودمنداز زبانهای اروپایی به زبان فارسی به جامعه کتاب خوانان وکتاب دوستان عرضه کرده که هم ازجهت محتوی وهم هنرعرضه کتاب ، ازکیفیت متعالی برخورداراست ونگارنده مراتب تشکر خود را ازتلاشهای ارزنده ناشر وهمه همکاران تولیدبرای ارائه این کتاب به صورت مطلوب و دلنشین وخالی ازاشتباه ابرازمی دارد. وسپاس خدای راکه بدین بنده کمترین توفیق عنایت فرمودکه دامنی ازگلهای باغ وبوستان سعدی پرکنم ودرپای جوانان ونوجوانان وجمله اصحاب ذوق افکنم تادماغ جان معطرکنند وبه بوی خوش آن سرو خرامان بروند. سپاسی دیگربردوستان ودانشجویانی است که درفراهم کردن ونثاراین دامن گل مرایاری کردند. بخصوص دوستان ودانشجویان دفتردلبسته وهفت گنبدکه درمقابله وتصحیح واستخراج لغات مشکل متن سهم ارزنده ای داشتند.

وسلام برزناربندان معبدزیبایی باد

حسین محی الدین الهی قمشه ای

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد